بگذار بروم توی دالان های فقط خاص خودمان و برای خودت بنویسم ، خالص خالص .. چقدر خوب است که تو همیشه می توانی خالص باشی . همیشه می توانم توی هر شرایطی یک قاشق چای خوری خالص از جنس بودن تو داشته باشم ، عسلی که نه شیرینی ش کام را بزند نه بی مزه باشد که یک وقت نشود گفت شیرین بود و خاص بود .. سعی می کنم متمرکز باشم و از توی دالان فقط خودمان جم نخورم . تاریک و سرد است و تاریک و سردی اش را دوست دارم . نمی خواهی یک چیز گرم بیاوری ؟ شیر کاکائوی داغ ؟ بستنی وانیلی را می شناسم اما سردمان است .. ولی اگر یخ هم بیاوری خوب است .. یک وقت دیدی گذاشتم رفتم یا خوابیدم هیچ چیز بدی با خودت نگو .. حتما می خواهم خالص خالص باشیم که یکدفعه می روم .. همیشه و همه جا هم می خواهم خالص خالص باشیم ولی انگار اینکه رسیدن به آن دالان سردی که بستنی وانیلی و یخ هم توی ش برایمان لذتبخش است برایم سخت است و غالبن من جاهای دیگری غیر از دالان با تو حرف می زنم ، خیلی برایت روشن نیست . بیا تا دیر نشده.. نه دیر نمی شود من می خواهم همینجا بمانم.. لبه ی پتو را جمع کن روی شانه ات .
بروم فعلا تا بعد .
پی نوشت که بله ماشاالله از دهان نیفتد.. هر چقدر بقیه برایتان پوزخندند.. هه .
:: بازدید از این مطلب : 5
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0